شنیدم در زمان خسرو پرویز گرفتند آدمی را توی تبریز نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس آورده اند شیخ ده ما یواشکی میلش کشیده بر خر و خرما یواشکی افطارِ آشکار به نان و پنیر و دوغ شامش کباب با قزل آلا یواشکی پول زکات و خمس و وجوهات اهل ده کرده نهان میان متکا یواشکی گفتم چرا میان متکا جناب شیخ ؟ گفت از برای روز مبادا یواشکی از بس که خورده مال یتیم و صغیر را طولش شده برابر پهنا یواشکی (نه این که دیگه یواشکی نیست) آن باده ها که بود به سرداب کدخدا گویند خورده حضرت آقا یواشکی وعظ و نماز در ده پایین، جمعه ها شش روز حال در ده بالا یواشکی در خانه ی فلان زن بیوه کنار رود تسبیح شیخ مانده شبی جا ، یواشکی از بس که کرده صیغه زنان بدون شوی نصف دهات را شده بابا یواشکی سالی چهار مرتبه لندن سفر کند بی پاس و مهر و دستک و ویزا ، یواشکی با کدخدای کرده تبانی و شیره ها مالیده اند فرق رعایا یواشکی هر آن چه باغ و مزرعه بی وارث و سند خوردند جمله یا علنی یا یواشکی حکمی که آن یکی بدهد از سر شکم خودکار این یکی کند امضا یواشکی قبلن حساب کار دودوتا چهار بود حالا چهارتا شده چل تا یواشکی گویند بینشان شکرآب است مدتی گویا کشیده کار به دعوا یواشکی این از برای آن زند و آن برای این هی می زنند سایه ی هم را یواشکی حالا تقی به جای نقی هست کدخدا چون جابجا شده همه آرا یواشکی هالو هوا پس است، برو کشک خود بساب زیپ دهان ببند و بزن جا یواشکی آقاجون هزار ساله می گن بیا هی می گن مهدی بِن حسن بیا صب تا شب لحظه شماری می کنن شب تا صب گریه و زاری می کنن به خدا دروغ می گن، لاف می زنن درجا تو دنده دو تیک آف می زنن اینا که داد می زنن مهدی می خان خودشونم نمی دونن چی می خان یا کی می خان یا کی رو با کی می خان همه رو همین جوری قاطی می خان آقاجون اینایی که هوایی تن توی سر می زنن و فدایی تن فک نکن واسه ی تو شمشیر می زنن به خدا سایه تو با تیر می زنن تو نیگا نکن که ریش و پش دارن همه شون تو سینه غل و غش دارن فک نکن ناله هاشون حسابیه از ته دل نمیگن، قلابیه نبادا یه وختی باور بکنی حرفامو از تو گوشات در بکنی آقاجون اینا که هی مهدی می گن فک نکن عاشق چشم و ابروتن همه از دم عاشق میزاشونن همه شون اسیر چیز میزاشونن همه شون عاشق ویلاهاشونن تو رو مثل میخ سر جات می شونن نبادا با گریه شون شیرت کنن با چهارتا ناله جوگیرت کنن آقاجون می خای بیای چیکار کنی؟ تو می خای یه عده رو بی کار کنی؟ آقاجون با اسم تو نون می خورن پولا رو ملیون و ملیون می خورن تو می خای نون شونو آجر کنی؟ تو می خای بنزشونو شتر کنی؟ اینا که همه می گن یار توئن همه سرباز فداکار توئن هر کی هر کار می کنه هر جا می ره می گه از شما اجازه می گیره اینا که واست هلاکن می میرن از تو مثل نردبون بالا می رن هر کی هر جا که یه گندی می زنه کاسه کوزه ش تو سر تو می شکنه واسه تو جاده توی قم می زنن با پوتین تو فرق مردم می زنن یا می گن برنامه شون کار توئه این هدفمندیا شاکار توئه می شینن با اسمت آقا پز می دن پول یارانه رو نصفه جز می دن بعد می گن یارانه رو شما می دی به خدا خودم دیدم توی سی دی که اونا پرچمتو باد می کنن با شما دنیا رو آباد می کنن آقاجون می خای بیای چیکار کنی؟ مثلن ظالما رو شیکار کنی؟ تا نیومدی شیکارت می کنن تو نمی دونی چیکارت می کنن بت می گن این همه وخ کجا بودی یا چیکار می کردی با کیا بودی بعدشم انگ سیاسی می زنن حقه های دیپلماسی می زنن توی کیهان شما رو سو می کنن یه عالم سند مند رو می کنن آقاجون می شی اسیر باند بازی یا می شی اسیر پرونده سازی این بیاها همه دوز و کلکه جای تو بند دوی کهریزکه خودتو دچار غمباد می کنی همه رَبو رُبتو یاد می کنی بعدشم یه وخ دیدی تو این میون می برن تو رادیو تلوزیون اون جا باس شمشیرتو غلاف کنی بشینی همّه رو اعتراف کنی باس بگی از کجاها خط می گیری این همه بودجه ی مفرط می گیری با کیا توی جی جی بیجی بودی تو کودوم کشور خارجی بودی به کیا ایمیل می دی چت می کنی پاتو تو کفش سیاست می کنی آقاجون، والا قسم به شارگم به خدا راس حسینی بت می گم تو باهاس باز بشینی فک بکنی دوباره برنامه تو چک بکنی هر چی پیش بیاد نیاد پا خودته همه مسئولیتش با خودته نگی هالو بِم نگف، فدات بشم الهی فدای اون چشات بشم اگه خاستی هم بیای، جون برار اقلن اون شال سبزو در بیار يه شب كه من حسابي خسته بودم
گویند ز بوسهی محبت بینا شود آن که کور باشد دروازهی بی کلید دل را بوسه سند عبور باشد ماچی که به گوشه ای کناری از چشم حسود دور باشد سوزنده و گرم و پر حرارت چون آتش در تنور باشد ماچی که ز روی سوء نیت بر گونه ی چون بلور باشد نه بر رخ آن که ریش دارد بد هیکل و لندهور باشد ترجیحن اگر اناث باشد ناچار اگر ذکور باشد لب نازک اگر مثال قیطان یا قلوه ای و قطور باشد باید که به روی لب نشیند چسبیده و جفت و جور باشد هنگام وصال و وقت تمکین میکیدن لب ضرور باشد نه خشک و نه خیس ، بلکه لب ها باید کمکی نمور باشد لب چون که ملیح و پر نمک شد طعمش چو خیار شور باشد معتاد لب تو در شب و روز یا نشئه و یا خمور باشد آن شیخ که نهی بوسه می کرد امید که زنده گور باشد فتوای مرا شنو که بوسه آمرزش هر قصور باشد در خواب شنیدم از بزرگی : بوسه سبب السرور باشد گفتم که چگونه بوسه ای ؟ گفت : ماچی که به جبر و زور باشد یک بوسه به سنگ قبر هالو چون فاتحه ی قبور باشد شیخ با من بگو آن پشت چه اخباری هست؟ توی آن صفحه ی ناجور چه اسراری هست؟ گر قــــــسم یاد کنی مطلب ناجوری نیست عکس در عینک تو فــاش کند آری ، هست شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام برای دیدنش بی تاب بودم / ز فکرش بی خور و بی خواب بودم به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / تو گویی اژدهایی بر من آویخت به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا / کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر بگفتم سرگذشتم را به شاعر / به شعر آورد او هم آنچه بشنید که تا گیرید از آن درسی به عبرت / سرانجامی نـدارد قصّه ی چت رهرویی می گفت گر بودم خدا درد و غم میشد ازین دنیا جدا پیامک زد شبی لیلی به مجنون بیاور مدرک تحصیلی ات را پدر باید ببیند دکترایت " اینترنت ایران " اینترنت را در ایران قصه هاییست که صفر از بیست هم واسش زیادیست در این عصر جهان ارتباطات ما موندیم تو نحوه ی اتصالات دیالاپ را نگو عقل از سرم رفت کانکت شی تو بسی پول از کفت رفت زسرعت عجیبش مات ماتم سبب گشته زدیم رکوردی فاخِـر از آخر اول و از اول آخـِـر ای دی اس ال بسی بهتر بود لیک بباید داشته باشی خانه ای شیک وگر مستاجری کار تو زارست تهیه ی مدارک شاهــکارست وایمکس اما ندارد هیچ مشکل نیاز دارد به یک مودم خوشگل درسته که کمی شارژش گرونه ولی اکنون خوراک هر جوونه بزرگواران آی تی وقت کار است که این کم سرعتی ننگ است و خوار است جواب محکمه_شاعر نا شناس تو خواب دیدی من تو بیداری دیدم www.HoseinieH.com پرسپولیس و رنگ سرخ گر تو ابی را طرفداری کنون این چنین راه و روش فن و فنون من بیاموزم تو را فارغ شوی سرخ رو گردی و بس بالغ شوی غیرت و جمعیت و تکنیک ما ان لباس قرمز و بس شیک ما حرمتی دارد بی مثل و مثل معنوی گردیده سرخی ازازل در طبیعت رنگ سرخی بیشمار گشته رنگ سیب انگور و انار لیک ابی را نمیبینم به چشم گشته پنهان شاید از سرخی به خشم رنگ اب ابی نباشد ای عزیز اب بی رنگ و زلال است و تمیز همچو یک ایینه می گیرد به خود رنگ های حول و پیرامون خود اسمان بر روی دریا واقع است این دلیل رنگ هر دریاچه است اسمان هم گر کنون ابی شده چون عدم بوده چنین خالی شده شاهدی دیگر بود رنگین کمان سرخ بر صدر است و ابی در اسمان
صفحه قبل 1 صفحه بعد |
About
به وبلاگ من خوش آمدید.نظر بدهید.شهرتون هم بنویسید
Archivesمرداد 1391خرداد 1391 AuthorsLinks
فروشگاه اینترنتی
تبادل
لینک هوشمند
SpecificLinkDump
حمل ماینر از چین به ایران |