Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


حواست باشه خر نشی

يه شب كه من حسابي خسته بودم
همين‌جوري چشامو بسته بودم
سياهي چشام يه لحظه سر خورد
يه دفعه مثل مرده‌ها خوابم برد
تو خواب ديدم محشر كبري شده
محكمه الهي برپا شده
خدا نشسته، مردم از مرد وزن
رديف رديف مقابلش واستادن
چرتكه گذاشته حساب كتاب ميكنه
به بنده‌هاش عتاب خطاب ميكنه
ميگه :
چرا اينهمه رج ميكنيد؟
راهتون رو بيخودي كج ميكنيد؟
آيه فرستادم كه آدم بشيد
با دلخوشي كنار هم جمع بشيد
دلاي غم گرفته رو شاد كنيد
با فكرتون دنيا رو آباد كنيد
عقل دادم بريد تدبركنيد
نه اينكه جاي عقلو كاه پر كنيد
من بهتون چقدر ماشاالله گفتم
نيافريده باريك الله گفتم
من كه هواتونو هميشه داشتم
حتي يه لحظه گشنتون نذاشتم
اما شما بازي نكرده باختيد
نشستيدو خداي جعلي ساختيد
هر كدوم ازشما خودش خدا شد
از ما و آيه‌هاي ما جدا شد
يه جو زمين و اين همه شلوغي؟
اين همه دين و مذهبه دروغي؟
حقيقتا شماها خيي پستيد
خر نباشديد گاوو نمي‌پرستيد
از توي جمع يكي بلند شد ايستاد
بلند بلند هي صلوات فرستاد
ازاون قيافه‌هاي حق به جانب
هم از خودي شاكي، هم از اجانب
گفت چرا هيچكي روسري سرش نيست؟
پس چرا هيچكي پيش همسرش نيست؟
چرا زن‌ها اينجوري بد لباسن؟
مردي غيرتي كجا پلاسن؟
خدا بهش گفت بتمرگ ، حرف نزن
اينجا كه فرقي ندارن مرد و زن
يارو كنف شد ولي از رو نرفت
حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت
چشاش مي‌چرخن ، نميدونم چشه؟
آهان ، ميخواد يواشكي جيم بشه
ديد يكمي سرش شلوغه خدا
يواش يواش شد از جماعت جدا
با شكمي شبيهه بشكه نفت
يهو سرش رو پايين انداخت و رفت
قراولا چندتا بهش ايست دادن
يارووانستاد ، تا جلوش واستادن
فوري درآورد واسشون چك كشيد
گفت ببريد وصول كنيد خوش بشيد
دلم براي حوريا لك زده
دير برسم يكي ديگه تك زده!
اگه نرم حوري دلگير ميشه
تور خدا بزار برم دير ميشه
قراول حضرت حق دمش گرم
با رشوه خيلي كلون نشد نرم
گوشاي يارو رو گرفت تو دستش
كشون كشون برد و يه جايي بستش
رشوه حاجي رو ضميمه كردن
توي جهنم اونو بيمه كردن
حاجيه داشت بلند بلند غر مي‌زد
داشت روي اعصابا تلنگر مي‌زد
خدا بهش گفت: ديگه بس كن حاجي
يه خورده هم حبس نفس كن حاجي
اينهمه آدم رو معطل نكن
بگير بشين اينقده كل‌كل نكن
يه عالمه نامه دارينخونده
تازه ، هنوز كرات ديگه مونده
نامه تو پر از كاراي زشته
كي به تو گفته جات توي بهشته؟
بهشت جاي آدماي باحاله
ولت كنم بري بهشت؟
محاله
يادته كه چقدر ريا ميكردي
بنده‌هاي مارو سياه ميكردي
تا يه نفر دورو برت ميديدي
چقدر والضالين و ميكشيدي
اينهمه كه روضه و نوحه خوندي
يه لقمه نون دست كسي روسوندي؟
خيال ميكردي ما حواسمون نيست؟
نظم و نظام دنيا كشكي كشكي است؟
هر كاي كردي بچه‌ها نوشتن
مي‌خواي خودت برو ببين تو زونكن
خلاصه
وقته يارو فهميد اينه
بازم درست نميتونست بشينه
كاسه صبرش يه دفه سر مي‌رفت
تا فرصتي گير مياورد در مي‌رفت
قيامته اينجا ، عجب جائيه
جان شما خيلي تماشائيه
از يه طرف كلي كشيش آوردن
كشون كون همه رو پيش آوردن
گفم اينا رو كه قطار كردن
بيچاره‌ها مگه چكار كردن؟
ماموره گفت : ميگم بهت من الان
مفسد في‌الارض كه ميگن همين هان
گفت: اينا بهشت‌فروشي كردن
بي‌پدرا خدارو جوشي كردن
به نام دين حسابي خوردن اينها
كفر خدارو درآوردن اينها
بدجوري ژاندارك و اينا چزوندن
زنده توي آتيش انو سوزوندن
روي زمين خدايي پيشه كردن
خون گاليله رو توي شيشه كردن
اگه بهش بگي كلات‌و صاف كن
بهت ميگه بشين‌و اعتراف كن
هميشه در حال نظاره بودن
شما بگو؛ اينا چه كاره بودن؟
خيام اومديه بطري هم تو دستش
رفت‌و يه گوشه‌اي گرفت نشستش
حاجي بلندشد با صدار محكم
گفت : اين آقا بايد بره جهنم
خدا بهش گفت تو دخالت نكن
به اهل معرفت جسارت نكن
بگو چرا به خون اين هلاكي؟
اين كه نه مدعي داره نه شاكي
نه گردو خاك كرد و نه هياهو
نه عربده كشيده و نه چاقو
نه مال اين نه مال اونو برده
فقط عرق خريده رفت ِ خورده
آدم خوبيه ف هواش‌و داشتم
اينجا خودم براش شراب گذاشتم
يهو شنيدن ايست خبرادر دادن
نشسته‌ها بلند شدن واستادن
حضرت اسرافيل از اون ور اومد
رفت ري چاپايه و چند تا صور زد
ديدن دارن تخت روون ميارن
فرشته‌ها رودوششون ميارن
مونده بودن كه اين كيه خدايا
تو حشر اين كارا چيه خدايا
فكر مي‌كنيد داخل اون تخت كي بود؟
الان ميگم ، يه لحظه
اسمش چي بود؟
همون كه كارش عالي بود
اون كه تو دنيا مثل توپ صدا كرد
همون كه اين لامپا رو اختراع كرد
همون كه كار عالي بود؛ اون ديگه
بگيد بابا ؛ توماس اديسون ديگه
خدا بهش گفت ديگه پايين نيا
يه راست برو بهشت پيش انبياء
وقتو تلف نكن توماس ؛ زود برو
به هر وسيله‌اي اگر بود برو
از رويپل نري يه وقت ميفتي
ميگم هوايي ببرند و مفتي
باز حاجي ساكت نتونست بشينه
گفت كه مفهوم عدالت اينه؟
توماس اديسون كه مسلمون نبود
اين بابا اهل دين و ايمون نبود
نه روضه رفته بود؛ نه پاي منبر
نه شمر مي‌دونست چيه نه خنجر
يه ركعت‌ام نماز شب نخونده
با سيم ميماش شب رو به صبح رسونده
حرفاي يارو كه به اينجا رسيد
خدا يه آهي از ته دل كشيد
حضرت حق خودش رو جا به جا كرد
يه كم به اين حاجي نگانگا كرد
از اون نگاههاي عاقل اندر
سفيهش‌و بايد بيارم اينور
با اينكه خيلي خيلي خسته هم بود
خطاب به بنده‌هاش دوباره فرمود
شما عجب كله‌خراي هستيد
بابا عجب جونورايي هستيد
شمر اگه بود آدولف هيتلرم بود
خنجر اگر بود رولورم بود
حيفه آدم خودشو پير كنه
و سوزنش فقط يه جا گير كنه
ميگيد توماس من مسلمون نبود
اهل نماز و دين و ايمون نبود
اولا ً از كجا ميگيد اين حرف‌و
در بياريد كله زير برف‌و
اون من‌و بهتر از شما شناخته
دليلشم اين چيزايي كه ساخته
درسته گفته‌اند عبادت كنيد
نگفته‌ان به خلق خدمت كنيد؟
توماس نه بمب ساخته نه جنگ كرده
دنيا رو هم كلي قشنگ كرده
من يه چراغ كه بيشتر نداشتم
اونم تو آسمونا كار گذاشتم
توماس تو هر اطاق چراغ روشن كرد
نمي‌دونيد چقدر كمك به من كرد
تو دنيا هيچكي بي‌چراغ نبوده
يا اگرم بوده تو باغ نبوده
خدا براي حاجي آتش افروخت
دروغ چرا ؛ يه كم براش دلم سوخت
طفلي تو باورش چه قصرا ساخته
اما به ايجا كه رسيده باخته
يكي مي‌اد يه هاله‌اي باهاشه
چقدر بهش مياد فرشته باشه
اومد رسيد و دست گذاشت رو دوشم
دهانش‌و آورد كنار گوشم
گفت تو كله‌آت پر قرمه سبزيست
وقتي نمي‌فهمي بپرسي بد نيست
اون كه نشسته يك مقام والاست
مترجمه ، رفيق حق تعالي است
خود خدا نيست ، نمايندشه
موذد اعتمادشه ، بنده‌شه
خداي لم يلد كه ديدني نيست
صداش با ان گوشا شنيدني نيست
شما زمينيا همش همينيد
اون ور ِ ميزي رو خدا مي‌بينيد
همينجوري مي‌خواست بلند شه ، نم‌نم
گفت كه پاشو بايد بري جهنم
وقتي ديدم منم گرفتار شدم
داد كشيدم ؛ يكدفعه بيدار شدم

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:2توسط بهنام هاشمیان | |

http://s3.picofile.com/file/7401263117/%D8%A8%D9%88%D8%B3%D9%87_1.jpg

گویند ز بوسه‌ی محبت

بینا شود آن که کور باشد

دروازه‌ی بی کلید دل را

بوسه سند عبور باشد

ماچی که به گوشه ای کناری

از چشم حسود دور باشد

سوزنده و گرم و پر حرارت

چون آتش در تنور باشد

ماچی که ز روی سوء نیت

بر گونه ی چون بلور باشد

نه بر رخ آن که ریش دارد

بد هیکل و لندهور باشد

ترجیحن اگر اناث باشد

ناچار اگر ذکور باشد

لب نازک اگر مثال قیطان

یا قلوه ای و قطور باشد

باید که به روی لب نشیند

چسبیده و جفت و جور باشد

هنگام وصال و وقت تمکین

میکیدن لب ضرور باشد

نه خشک و نه خیس ، بلکه لب ها

باید کمکی نمور باشد

لب چون که ملیح و پر نمک شد

طعمش چو خیار شور باشد

معتاد لب تو در شب و روز

یا نشئه و یا خمور باشد

 

آن شیخ که نهی بوسه می کرد

امید که زنده گور باشد

فتوای مرا شنو که بوسه

آمرزش هر قصور باشد

در خواب شنیدم از بزرگی :

بوسه سبب السرور باشد

گفتم که چگونه بوسه ای ؟ گفت :

ماچی که به جبر و زور باشد


یک بوسه به سنگ قبر هالو

چون فاتحه ی قبور باشد


 

http://s3.picofile.com/file/7401262789/%D8%A8%D9%88%D8%B3%D9%87_2.jpg


 

http://www.picofile.com/content/images/download_button.gif

 


 

 
 


 

7 -خلوت شیخ را به هم نزنید

 


 


 

 

خلوت شیخ را بهم نزنید ، دههه !!!

شیخ با من بگو آن پشت چه اخباری هست؟

توی آن صفحه ی ناجور چه اسراری هست؟

گر قــــــسم یاد کنی مطلب ناجوری نیست

عکس در عینک تو فــاش کند آری ، هست


 

 


 


+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت14:0توسط بهنام هاشمیان | |

شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم

بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش

بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام

برای دیدنش بی تاب بودم / ز فکرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت

خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود

چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / تو گویی اژدهایی بر من آویخت

به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا / کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا

مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر

بگفتم سرگذشتم را به شاعر / به شعر آورد او هم آنچه بشنید

که تا گیرید از آن درسی به عبرت / سرانجامی نـدارد قصّه ی چت

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت13:56توسط بهنام هاشمیان | |

رهرویی می گفت گر بودم خدا درد و غم میشد ازین دنیا جدا
در همین لحظه بیامد آیه ای گفت از بهر چه در این ناله ای ؟
گفت از ظلم و ستم در ناله ام از همان فقر و خطر در خانه ام
نیست مارا هیچ یار و یاوری ای خدا اینگونه بر ما داوری ؟
پاسخ آوردش خدا ای بنده جان اختیارت داده ام در این جهان
گر به کارت عیب و تغییر آورم بنده ی خود را به تحقیر آورم
نیست هیچ فرقی در اینصورت عزیز با همان حیوان و چوب و سنگ ریز
سلامت میکنم گیرم جوابش
که بنده حال کنم اندر خواصش

در این بی پولی و کالا گرانی
که از لطفش سالم درنمانی

گر این مطلب زبنده تو بدانی
ز بحران اقتصادی درامانی

نترس جانم نمی گیرم زتو باج
نه کارت سوخت میخواهم نه کارت شارژ

گذشت از ما دوران جوانی
در آن دوران که هیچ از هیچ ندانی

غلق دارد زمانه جور و واجور
گر آن را تو ندانی هست ناجور

اگر رفتار کنی با مردم هرجور
در آخر بر زمین پخشی چه بدجور

دگر باز کن چشمانت نباش کور
ببین حرفای من را هم چو یک نور

زرفتار خوش و کردار ساده
چنان پرتت کند بیرون ز جاده

اگر خواهی روی در مجلس شاه
بباید داشته باشی صورت ماه

ماشینت حداقل یک پرادو
و یک وانت بدنبال پر زکادو

نترس این کادو ها از جیب نرفته
که ضربدر صد شده بر آن نشسته

بباید خدمت شاه درآیی
به تعظیم و سجود و خود نمایی

و بر پشتت ده بیستا از غلامان
درون دستشان کادو فراوان

کنار شاه روی با گریه و اشک
بسازی سیلی از اشک دم مشک

بگویی روزگار بی رحم و سخت است
که هر کس مایه دارد نیک بخت است

اگر لطف کنید پست و مقامی
که من خارج شوم زین گدایی

فقط فکرم بود آسایش خلق
ز آرامش شود پر غرب تا شرق

بسازم در میان خلق فرهنگ
که هر کس محترم باشد چو سرهنگ

نباشد هیچ کس محتاج نانی
درون کوچه ها خالی ز جانی

ز مردم مالیات ده برابر
بسازم عدل یکسان و برابر

سر کار میفرستم هر برادر
صدور نفت بیشتر ، بی صدا تر

بسازم هم چو فولاد سپاهی
که نتوان بگذرد ابر سیاهی

برای مردمان راه رهایی
زمشکل صعب و سختی یک دوایی

رسانم هرکسی را به نوایی
کنم هر مردمی را کربلایی

رعایا با شهان هر دو مساوی
نماند هیچ کس بهر سرابی

ببیند این سرا را هم چو جنت
بر هیچ کس نباشد کفر و لعنت

روند هر روز مردم صفا سیتی
نکشد هیچ کس ظلمی ز گیتی

خلاصه عرض کنم خدمتگذارم
اگر شغلی دهید سپاسگذارم

و آن هنگام، تو صاحب پستی
سر هر برج میگیری مزدی

و یک شب ره صد ساله رو برو
خزائن را به کول انداز و دررو

ده پونزده روز مقیم کشوری شو
پاشو تفریح کن و ببر حالشو

برو اتریش دبی لندن و پاریس
بدان هر خواسته ای با پول کاریست

برو سمت لهستان ارمنستان
عربستان یمن ، ترکمنستان

قطر هند و مراکش بلغارستان
کویت اردن ،به اوکراین افغانستانگر در این دنیا پر از درد و غم است این بشر مسئول رفتار خود است

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت13:54توسط بهنام هاشمیان | |

پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون

 

بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را

 

پدر باید ببیند دکترایت
زمونه عوض شده جانم فدایت

" اینترنت ایران "

 

 

اینترنت را در ایران قصه هاییست

که صفر از بیست هم واسش زیادیست

 

در این عصر جهان ارتباطات

ما موندیم تو نحوه ی اتصالات

 

دیالاپ را نگو عقل از سرم رفت

کانکت شی تو بسی پول از کفت رفت

 

زسرعت عجیبش مات ماتم

 

سبب گشته زدیم رکوردی فاخِـر

از آخر اول و از اول آخـِـر

 

ای دی اس ال بسی بهتر بود لیک

بباید داشته باشی خانه ای شیک

 

وگر مستاجری کار تو زارست

تهیه ی مدارک شاهــکارست

 

وایمکس اما ندارد هیچ مشکل

نیاز دارد به یک مودم خوشگل

 

درسته که کمی شارژش گرونه

ولی اکنون خوراک هر جوونه

 

بزرگواران آی تی وقت کار است

که این کم سرعتی ننگ است و خوار است

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت13:49توسط بهنام هاشمیان | |

جواب محکمه_شاعر نا شناس

 

تو خواب دیدی من تو بیداری دیدم
حقیقتو من از خدا شنیدم
نه اون خدایی که تو گفته بودی
آبروی خودت رو برده بودی
از اون جا که تنها به قاضی رفتی
نیومده خوشحالو راضی رفتی
یه کم یواش تر بابا قربون تو
حساب کتاب اینجوری نیس جون تو
اگر که دل بدی به حکم داور
نه اینوری غش می کنی نه اونور
حساب اخرت که دست ما نیس
از حالا که نیتا بر ملا نیس
کار خوب و سلامت عقیده
هر دوتایی با هم دیگه مفیده
یه کار خوب که از عقیده خالیس
مثل یه لامپ اما وقتی برق نیس
کار خدا از رو حساب کتابه
اعمال ما مثقالشم حسابه
توماس یه ضرب میره تو اندرونی؟
مرد حسابی از کجا میدونی؟
چی شد توماس همدم انبیا شد؟
اما نماز حاج اقا ریا شد؟
نیت هر کس رو خودش میدونه
ذهن مارو فقط خدا می خونه
جای عرق خورم دیگه بهشته؟
اینو توی کدوم کتاب نوشته؟
تازه کی گفته از کجا اورده _
خیام بیچاره عرق می خورده؟
از روی بد بینی و کینه توزی
خودت میبری و خودت می دوزی
یکی رو میفرستی توی جهنم
از یکی تعریف می کنی یه عالم
یه لقمه نون دست کسی رسوندن
دلیل نمیشه واسه روزه خوردن
کمک به مخلوق خدا جای خود
نماز و روزه و دعا جای خود
کمک نکردن به دوتا بیچاره
به روضه و نوحه چه ربطی داره
نون رسونی لازمه و حرفی نیس
هر چی که لازم باشه که کافی نیس
حرف حساب زدی اما یه خرده
بعضی جاهاش شیطونه دستی برده
حرف تو خوبه اما در عین حال
بعضی خوبا رو بردی زیر سوال
خودت میگی تو خواب دیدی اینا رو
از این به بعد سبک بخواب شبا رو
قافیه جور نشد با عاقل اندر
واسه همین سفیهو بردی اون ور
مفتعلن،مفتعلن،فعولن
دست و پا تو بسته بابا ولش کن
وقتی که شام کشک و بادمجون باشه
باعث خواب های پریشون میشه

www.HoseinieH.com

پرسپولیس و رنگ سرخ

گر تو ابی را طرفداری کنون   این چنین راه و روش فن و فنون

من بیاموزم تو را فارغ شوی   سرخ رو گردی و بس بالغ شوی

غیرت و جمعیت و تکنیک ما  ان لباس قرمز و بس شیک ما

حرمتی دارد بی مثل و مثل    معنوی گردیده سرخی ازازل

در طبیعت رنگ سرخی بیشمار  گشته رنگ سیب  انگور و انار

لیک ابی را نمیبینم به چشم    گشته پنهان شاید از سرخی به خشم

رنگ اب ابی نباشد ای عزیز  اب بی رنگ و زلال است و تمیز

همچو یک ایینه می گیرد به خود  رنگ های حول و پیرامون خود

اسمان بر روی دریا واقع است   این دلیل رنگ هر دریاچه است

اسمان هم گر کنون ابی شده      چون عدم بوده چنین خالی شده

شاهدی دیگر بود رنگین کمان   سرخ بر صدر است و ابی در اسمان

 

 



 

  •  

+نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:42توسط بهنام هاشمیان | |