Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


حواست باشه خر نشی

شنیدم در زمان خسرو پرویز      گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی     و بعض گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش،             از پیش قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی         به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش          بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار          بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست      سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد       گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هال و مآبی            نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟        بگو بی بنده احوالت چطور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو                  ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور کیفور                   بساط عیش و عشرت جور وا جور
در این جا سینما و باشگاه است                 غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم                    تماما شایعاتی هست موهوم
هرآن کس گویداین جاچوب داراست            fدان این هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد                 درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟              کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم           چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلن نداریم                        شکنجه ، اعتراف، عمرن نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم                            روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا گ                   ذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست                  نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تمامن بیست این جا                        فقط خود کار قرمز نیست این جا

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت19:25توسط بهنام هاشمیان | |

نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقيب ، گفتا : کله پ
ا شد
گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، ديروز ي
ا پريروز
گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا : به جای هدهد ديش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت19:14توسط بهنام هاشمیان | |

آورده اند شیخ ده ما یواشکی

میلش کشیده بر خر و خرما یواشکی


افطارِ آشکار به نان و پنیر و دوغ

شامش کباب با قزل آلا یواشکی


پول زکات و خمس و وجوهات اهل ده

کرده نهان میان متکا یواشکی


گفتم چرا میان متکا جناب شیخ ؟

گفت از برای روز مبادا یواشکی


از بس که خورده مال یتیم و صغیر را

طولش شده برابر پهنا یواشکی


(نه این که دیگه یواشکی نیست)


آن باده ها که بود به سرداب کدخدا

گویند خورده حضرت آقا یواشکی


وعظ و نماز در ده پایین، جمعه ها

شش روز حال در ده بالا یواشکی


در خانه ی فلان زن بیوه کنار رود

تسبیح شیخ مانده شبی جا ، یواشکی


از بس که کرده صیغه زنان بدون شوی

نصف دهات را شده بابا یواشکی


سالی چهار مرتبه لندن سفر کند

بی پاس و مهر و دستک و ویزا ، یواشکی


با کدخدای کرده تبانی و شیره ها

مالیده اند فرق رعایا یواشکی


هر آن چه باغ و مزرعه بی وارث و سند

خوردند جمله یا علنی یا یواشکی


حکمی که آن یکی بدهد از سر شکم

خودکار این یکی کند امضا یواشکی


قبلن حساب کار دودوتا چهار بود

http://s3.picofile.com/file/7401263866/%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B4%DA%A9%DB%8C2.jpgحالا چهارتا شده چل تا یواشکی


گویند بینشان شکرآب است مدتی

گویا کشیده کار به دعوا یواشکی


این از برای آن زند و آن برای این

هی می زنند سایه ی هم را یواشکی


حالا تقی به جای نقی هست کدخدا

چون جابجا شده همه آرا یواشکی


هالو هوا پس است، برو کشک خود بساب

زیپ دهان ببند و بزن جا یواشکی

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:39توسط بهنام هاشمیان | |

آقاجون هزار ساله می گن بیا

هی می گن مهدی بِن حسن بیا

صب تا شب لحظه شماری می کنن

شب تا صب گریه و زاری می کنن

به خدا دروغ می گن، لاف می زنن

درجا تو دنده دو تیک آف می زنن

اینا که داد می زنن مهدی می خان

خودشونم نمی دونن چی می خان

یا کی می خان یا کی رو با کی می خان

همه رو همین جوری قاطی می خان

آقاجون اینایی که هوایی تن

توی سر می زنن و فدایی تن

فک نکن واسه ی تو شمشیر می زنن

به خدا سایه تو با تیر می زنن

تو نیگا نکن که ریش و پش دارن

همه شون تو سینه غل و غش دارن

فک نکن ناله هاشون حسابیه

از ته دل نمیگن، قلابیه

نبادا یه وختی باور بکنی

حرفامو از تو گوشات در بکنی

آقاجون اینا که هی مهدی می گن

فک نکن عاشق چشم و ابروتن

همه از دم عاشق میزاشونن

همه شون اسیر چیز میزاشونن

همه شون عاشق ویلاهاشونن

تو رو مثل میخ سر جات می شونن

نبادا با گریه شون شیرت کنن

با چهارتا ناله جوگیرت کنن


آقاجون می خای بیای چیکار کنی؟

تو می خای یه عده رو بی کار کنی؟

آقاجون با اسم تو نون می خورن

پولا رو ملیون و ملیون می خورن

تو می خای نون شونو آجر کنی؟

تو می خای بنزشونو شتر کنی؟

اینا که همه می گن یار توئن

همه سرباز فداکار توئن

هر کی هر کار می کنه هر جا می ره

می گه از شما اجازه می گیره

اینا که واست هلاکن می میرن

از تو مثل نردبون بالا می رن

هر کی هر جا که یه گندی می زنه

کاسه کوزه ش تو سر تو می شکنه

واسه تو جاده توی قم می زنن

با پوتین تو فرق مردم می زنن

یا می گن برنامه شون کار توئه

این هدفمندیا شاکار توئه

می شینن با اسمت آقا پز می دن

پول یارانه رو نصفه جز می دن

بعد می گن یارانه رو شما می دی

به خدا خودم دیدم توی سی دی

که اونا پرچمتو باد می کنن

با شما دنیا رو آباد می کنن

آقاجون می خای بیای چیکار کنی؟

مثلن ظالما رو شیکار کنی؟

تا نیومدی شیکارت می کنن

تو نمی دونی چیکارت می کنن

بت می گن این همه وخ کجا بودی

یا چیکار می کردی با کیا بودی

بعدشم انگ سیاسی می زنن

حقه های دیپلماسی می زنن

توی کیهان شما رو سو می کنن

یه عالم سند مند رو می کنن

آقاجون می شی اسیر باند بازی

یا می شی اسیر پرونده سازی

این بیاها همه دوز و کلکه

جای تو بند دوی کهریزکه

خودتو دچار غمباد می کنی

همه رَبو رُبتو یاد می کنی

بعدشم یه وخ دیدی تو این میون

می برن تو رادیو تلوزیون

اون جا باس شمشیرتو غلاف کنی

بشینی همّه رو اعتراف کنی

باس بگی از کجاها خط می گیری

این همه بودجه ی مفرط می گیری

با کیا توی جی جی بیجی بودی

تو کودوم کشور خارجی بودی

به کیا ایمیل می دی چت می کنی

پاتو تو کفش سیاست می کنی


 

آقاجون، والا قسم به شارگم

به خدا راس حسینی بت می گم

تو باهاس باز بشینی فک بکنی

دوباره برنامه تو چک بکنی

هر چی پیش بیاد نیاد پا خودته

همه مسئولیتش با خودته

نگی هالو بِم نگف، فدات بشم

الهی فدای اون چشات بشم

اگه خاستی هم بیای، جون برار

اقلن اون شال سبزو در بیار


 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:27توسط بهنام هاشمیان | |

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:27توسط بهنام هاشمیان | |